قوله تعالى: إن الذین آمنوا و عملوا الصالحات یهْدیهمْ ربهمْ... الآیة. از روى اشارت بر ذوق اهل معرفت، این آیت رمزى دیگر دارد. میگوید مومنان و نیک مردان بحقیقت ایشان‏اند که احدیت ایشان را بنعمت کرم در قباب غیرت بدارد، و بحسن عنایت پرورد، بمعرفت خودشان راه دهد، و بصحبت خود نزدیک گرداند، تا او را یگانه شوند و از غیر او بیگانه شوند. پیر طریقت گفت توحید نه همه آنست که او را یگانه دانى توحید حقیقى آنست که او را یگانه باشى وز غیر او بیگانه باشى، بدایت عنایت آنست که ایشان را قصدى دهد غیبى تا ایشان را از جهان باز برد چون فرد شود آن گه وصال فرد را بشاید.


جوینده توهم چو تو فردى باید


آزاد زهر علت و دردى باید.

آن مرد غواص تا دل از ملک جان برندارد روا نبود که دست طلب او به مروارید مراد رسد پس چه گویى کسى که در طلب جلال و جمال او قصد نجات اعظم کند تا دست از مهر جان نشوید، بوصال قرب جانان چون رسد؟ درویشى در مجلس موسى کلیم (ع) نعره بر کشید موسى از سر تندى بانگ بر وى زد، در حال، جبرئیل آمد که یا موسى الله میگوید در مجلس تو صاحب درد و خداوند دل همان یک مرد بود که از بهر ما بمجلس تو حاضر آمد، تو بانگ بر وى زدى هر چند عزیزى و کلیمى اما سرى که ما در زیر گلیم سیاه نهاده‏ایم تو نبینى، آن اشتیاق جمال ما باشد که دوستان را در تواجد آرد، تقاضاى جمال ما بود که دلهاشان در عالم خوف و رجا و قبض و بسط کشد. و الله یقْبض و یبْصط. هر دیده که از دنیا پر شد، صفت عقبى در وى نگنجد.


و هر دیده که صفات عقبى در وى قرار گرفت، از جلال قرب ما و عز وصال ما بیخبر بود، نه دنیا و نه عقبى بلکه وصال مولى. آه کجاست همتى که از دنیا کجاست مرادى مه از عقبى اشتیاقى بدیدار مولى کجاست صاحب دولتى تا از جاه بشریت خود برآئیم و دست در فتراک آن صاحب دولت زنیم بو که روزى بمراد رسیم.


گر ز چاه جاه خواهى تا برائى مردوار


چنگ در زنجیر گوهردار عنبر بار زن‏

یهْدیهمْ ربهمْ بإیمانهمْ باش تا فرداى قیامت که دوستان بنور معرفت بر مرکب طاعت فرا بساط انبساط روند و در مقام شهود بنازند، گروه گروه و جوق جوق، چنان که الله گفت: نحْشر الْمتقین إلى الرحْمن وفْدا و در هر منزل که پیش آید جوقى فریشتگان بحکم فرمان، بسلام مى‏آیند و بناز و نعیم جاودان بشارت مى‏دهند. اینست که گفت: و تحیتهمْ فیها سلام و عاصیان امت احمد در آن صحراء محشر و مقام رستاخیز، بعرض گاه حساب بازداشته، سابقان بنور طاعت از پیش رفته و عاصیان بگران بارى معصیت تنها مانده، آخر رحمت الله ایشان را دست گیرد، و بر تنهایى و درماندگى ایشان ببخشاید، بنداى کرامت گوید: عبادى چون این خطاب عزت و نداى کرامت بنعت رحمت بگوش ایشان رسد، جان ایشان بیاساید و روح و ریحان در دل ایشان گشاید، گوید: عبادى، إن أصْحاب الْجنة الْیوْم فی شغل فاکهون لا یتفرغون الیکم و اصحاب النار من شدة العقاب لا یرقون لکم، معاشر المساکین سلام علیکم کیف انتم ان کان اشکالکم و اصحابکم سبقوکم واحد منهم لا یهدیکم فانا اهدیکم. ان عاملناکم بما تستوجبون فاین الکرم.


نحن اذا فى الجفاء مثلهم


اذا هجرنا هم کما هجروا

چون رأفت و رحمت حق بایشان رسد وحشت و معصیت بآب رحمت از ایشان‏ فرو شوید و آفتاب رعایت از برج عنایت بتابد، ایشان بنعت افتخار در حالت انکسار بر درگاه ذو الجلال خوش بزارند، و از شادى بگریند، تا رب العزة آن گریستن و زاریدن از ایشان بپسندد و درد دل ایشان را امرهم نهد و زبان ایشان بثناى خود بگشاید، و بقدر طاقت بندگى خداى را ثنا گویند، و حمد و ستایش کنند، اینست که رب العالمین گفت: و آخر دعْواهمْ أن الْحمْد لله رب الْعالمین آخر سخن ایشان این بود که الْحمْد لله رب الْعالمین که شماتت دشمنان و کافران بما نرسید، و فضل و رحمت خداى بما در رسید.


ما را همه مقصود ببخشایش حق بود


المنة لله که بمقصود رسیدیم‏

و إذا مس الْإنْسان الضر دعانا... الآیة. دعاء کلید رحمت است و گواه عبودیت و پیوستن را وسیلت. هر کس که در دعاء بر وى گشادند در اجابت هم بر وى گشادند که میگوید جل جلاله: ادْعونی أسْتجبْ لکمْ دعاء پیرایه پیوستگانست و مایه دست گرفتگان و حلقه در حق بدست جویندگان، مصطفى ص گفت: الدعاء سلاح المومن و عماد الدین و نور السماوات و الارض.


هر که بکارى درماند یا او را نکبتى رسد دست در دعا و تضرع زند، دست اعتماد بضمان الله زد و دست نیاز ببر وى زد، یقول الله تعالى: فلوْ لا إذْ جاءهمْ بأْسنا تضرعوا و شرط آنست که بوقت دعاء آواز نرم دهد و خاطر از حرمت و استکانت پر کند و باجابت، یقین باشد که مصطفى ص گفت: «ادعوا الله و انتم موقنون بالاجابة و اعلموا ان الله لا یستجیب دعاء من له قلب غافل لاه»


و بدانکه دعا کردن و حاجت و نیاز بدرگاه بى‏نیاز برداشتن اهل شریعت را مقامى جلیل است، عین عبادتست و رسیدن را ببهشت نیک وسیلت است. اما حال عارفان حالى دیگر است و طریق ایشان طریقى دیگر. جنید روزى در اثناء مناجات گفت: «اللهم اسقنى» ندایى شنید که: تدخل بینى و بینک. یا جنید میان من و تو مى‏درایى یعنى که ما خود دانیم سزاى هر بنده‏اى، و شناسیم قصد هر جوینده‏اى، جنید گفت: بعد از آن روزگارى تحسر خوردم و زان گفت، استغفار کردم.


قوله: و لقدْ أهْلکْنا الْقرون منْ قبْلکمْ لما ظلموا اى تکبروا و تجبروا و لم یخضعوا بقول الحق. اى بسا خواجگان خویشتن پرستان ازین جهان داران و ستمکاران که با کام و نام بودند با خانهاى پر نقش و پرنگار بودند، و بر پشت مرکبهاى رهوار سوار بودند، رداى تکبر بر دوش گرفته و فرعون‏وار نداى جبارى بر خویشتن زده، چون شرع را مکابر شدند و از حق سر وازدند و نبوت انبیا و آیات و معجزات همه بازى شمردند، دمار از ایشان بر آوردند، و تخت و کلاه ایشان نگونسار کردند، و بساط کبر ایشان در نوشتند، نه خود زنده نه نام و نشان ایشان در دیار و اقطار مانده، هلْ تحس منْهمْ منْ أحد أوْ تسْمع لهمْ رکْزا آرى سرانجام ظلم همین است، و خبر مصطفى ص گواه اینست: «لو کان الظلم بیتا فى الجنة لسلط الله علیه الخراب».


قوله ثم جعلْناکمْ خلائف فی الْأرْض منْ بعْدهمْ ان اعتبرتم بهم نجوتم و ان لم تعتبروا احللنا بکم من العقوبة ما یعتبر بکم فان من لم یعتبر بمن سبقه اعتبر به من لحقه و من لم یعتبر بما سمعه اعتبر به من تبعه.